روز تولد برای همه ما اهمیت خاصی دارد. معمولا تولد تنها روزی در سال است که می توانید آن را هرگونه که دوست دارید بگذرانید و کمتر کسی مانعتان میشود، چون این روز، روز شماست. زمانی که من جوانتر بودم ترجیح میدادم تولدم را با دوستانم جشن بگیرم، اما چند سالی است که سلیقهام تغییر کرده و ترجیح میدهم تولدی آرامتر داشته باشم و به روش خودم آن را جشن بگیریم یعنی یا به پیادهروی در طبیعیت، یا به سفری کوتاه بروم.

امسال تصمیم گرفتم برای روز تولدم به همراه برونو (همسرم) به یک سفر کوتاه برویم، اما جای خاصی مد نظر ما نبود. انتخاب مقصد کار سادهای نبود، چون من یک لیست از مکانهایی که باید بروم دارم و انتخاب بین آنها کمی سخت است. به همین دلیل بهترین راه این بود که شرایطی را که از یک سفر کوتاه میخواهم تعیین کنم و بعد مقصد را انتخاب کنم.
انتخاب مقصد برای سفر
تولد من در روز شنبهای در مهر ماه بود، یعنی میتوانستیم از تعطیلات آخر هفته استفاده کنیم. این سفر از جمعه باید شروع میشد و روز دوشنبه خاتمه پیدا میکرد.
با توجه به اینکه تازه از یک سفر پر هزینه برگشته بودیم و سفر طولانی مدت بعدی هم در راه بود، بودجهای برای پرواز و سه شب اقامت در هتل برای هر نفر ۲۰۰ پوند در نظر گرفتیم. مقصد هم نباید خیلی جای توریستی و شلوغی میبود، در عین حال باید ارزش دیدن و ماندن برای سه شب را میداشت.

زمانی که شرایط من مشخص شد، جستجو پروازهای ارزان را در سایت اسکای اسکنر را آغاز کردم و بعد مقصدهای مختلف را برای هتل و پرواز در سایت اکسپدیا گذاشتم. در نهایت بعد از چهار ساعت جستجو لیستی از پنج مقصد روبروی من بود که بعد از کمی مطالعه، پرواز و هتل با استخر در شهر استچین (Szczecin) را رزرو کردیم.
کجا من می روم؟ چقدر تلفظش سخت است!
استچین شهری در شمال غرب لهستان در نزدیکی دریای بالتیک و هم مرز با آلمان است. از آنجایی که من تا آن زمان با هیچ کلمه لهستانی روبرو نشده بودم و دانش من درباره این زبان صفر بود، هیچ تصوری از چگونگی تلفظ کردن هفتمین شهر بزرگ لهستان نداشتم. با کمک گوگل سعی کردم تا تلفظ این شهر را یاد بگیرم، اما سریع فراموش میکردم و هر بار که کسی میپرسید کجا میروی؟ می گفتم یک شهر در لهستان. به هر حال برای سفر رفتن که تلفظ کردن نام مقصد مهم نیست، مهم داشتن بلیط و رفتن است.

۳۰ دقیقه برای کنترل پاسپورت
جمعه شب زمان خداحافظی از لندن و آغاز یک سفر جدید فرا رسید. ما انتظار داشتیم با توجه به اینکه مقصدمان خیلی توریستی نیست پرواز خلوتی و آرامی داشته باشیم، اما پرواز به طور کامل پر بود و صندلی خالی نداشت. من و برونو و شاید سه مسافر دیگر تنها مسافران غیر لهستانی این پرواز بودیم. زمانی که وارد هواپیما شدم دلم برای خانه تنگ شد و به قول انگلیسی ها «هم سیک» (homesick) شدم، چون همه در پرواز از جمله خدمه و مهمانداران لهستانی صحبت میکردند.

پرواز به نوعی آزمایشی برای شرایطی بود که قرار بود در چند روز آینده داشته باشیم و باید به این شرایط عادت می کردیم.
با توجه به اینکه فرودگاه استچین خیلی کوچک بود، بعد از پیاده شدن از هواپیما بعد از دو دقیقه پیاده روی به قسمت کنترل پاسپورتها رسیدیم. ما در یکی از سه صفی که در حال حرکت بود ایستادیم، اما تا نوبت ما شد و من پاسپورت ایرانیام را به پلیس مرزی دادم صف کاملا متوقف شد و خانم مرزبان به لهستانی چیزی گفت که مسلما من متوجه نشدم. همینطور که ما او را نگاه میکردیم گوشی تلفن را برداشت و چند جمله لهستانی گفت و بعد از مدت کمی یک زن دیگر وارد کیوسک شد. او که قرار بود انگلیسی بلد باشد، با انگلیسی شکسته از من خواست تا بلیط برگشت و رزرو هتل را به او بدهم. ما همینطور در آنجا ایستاده بودیم و به صفهای دیگر که با سرعت در حال کوتاه شدن بودند نگاه میکردیم تا اینکه پلیس مرزی از ما خواست او را دنبال کنیم. وارد اتاقی شدیم که همه پلیس بودند و البته همه لبخند به لب داشتند. این موضوع باعث شد تا دلهرهای نداشته باشیم، چون معمولا لبخند همیشه نشانه خوبی است حتی اگر زبانشان را ندانیم. بلاخره بعد از گذشت مدتی متوجه شدیم که آنها ما را به این اتاق برده بودند که از پاسپورت، ویزا و دیگر مدارک من کپی تهیه کنند، احتمالا خیلی متعجب شده بودند که یک ایرانی به شهرشان سفر کرده و تلفظ شهرشان را هم بلد نیست. به هر حال همه چیز به خیر گذشت و خوشبختانه ما به موقع آزاد شدیم تا آخرین اتوبوسی که به مرکز شهر میرفت را سوار شویم.

دنبال کردن خط قرمز
صبح روز شنبه (روز تولدم) سرحال بیدار شدیم و به قسمت پذیرش هتل رفتیم تا نقشه یا اطلاعاتی در مورد شهر بگیریم، اما هیچ چیز مفیدی نیافتیم. با اینکه کمی در مورد شهر تحقیق کرده بودیم، اما خیلی نمیدانستیم که باید از کجا شروع کنیم. آولین ماموریت ما پیدا کردن کافیشاپ یا مکانی برای صبحانه بود، که این مامورین خیلی آسان بود، چون شیرینیفروشیهایی که جای نشستن داشتند و کافههای زیبا و زیادی در شهر وجود داشت.

بعد از خوردن صبحانه بدون هیچ هدف مشخصی گشت زدن در شهر را آغاز کردیم تا به یک قلعه تاریخی رسیدیم. کسی در قلعه نبود و ما وارد شدیم و در آنجا دفتر گردشگری شهر را پیدا کردیم. خانمی که در مرکز گردشگری بود، به زبان انگلیسی مسلط بود و به ما نقشه شهر را داد که روی آن سه خط قرمز، ابی و زرد وجود داشت. او توضیح داد که خطر قرمز روی پیاده روهای شهر دیده میشود و ما با دنبال کردن خط قرمز مناطق توریستی را خواهیم دید.

دنبال کردن خط قرمز کار سختی نبود، با دنبال کردن خط قرمز به ساختمانهای قدیمی و کلیسایهای تاریخی رسیدیم که البته خیلی از این ساختمانها همچنان فعال هستند. خط قرمز ما را به سمت چند موزه نیز برد. ما خیلی اهل موزه نیستیم، اما با توجه به اینکه در آن روز خاص موزههای شهر رایگان بودند (احتمالا به خاطر تولد من)، وارد یکی از آنها شدیم که در آنجا سلاحها، سکهها و نقاشیهای قدیمی نگهداری میشدند.
کیک و شام تولد
شهر استچین خیلی بزرگ نیست، برای همین به راحتی میتوان پیاده در شهر گشت. ما خط قرمز را ادامه دادیم تا به مرکز خریدی که در آن چندین کافه وجود داشت، رسیدیم. تصمیم گرفتیم در یکی از این کافهها با خوردن کیک به طور رسمی جشن تولد بگیریم. دو کیک متفاوت: کیک شکلاتی و کیک دارچین و سیب سفارش دادیم. هر دو کیک هم خیلی خوشمزه بودند هم خیلی بزرگتر از آنچه که ما در لندن میبینیم.

ما دوباره به مسیر دنبال کردن خط قرمز ادامه دادیم تا به هتل رسیدیم. از آنجا که هتل استخر و جکوزی داشت، تصمیم گرفتیم که باقی مانده روز را در هتل بگذرانیم و کمی استراحت کنیم. ما نمیخواستیم شب رمانتیک را با بیرون رفتن خراب کنیم، برای همین شام تولد را هم در رستوران هتل خوردیم. البته یادم رفت که بگویم تا زمان شام من تلفظ شهر استچین را یاد گرفته بودم.

پاریس کوچک در لهستان
ما روز دوم را با خوردن قهوه و هات چاکلتی بسیار بزرگ در یک کافهای بسیاری هنری آغاز کردیم. بعد از صبحانه به سمت میدانی که به آن «پاریس کوچک» گفته میشود رفتیم. البته خیلی ها استچین را پاریس کوچک لهستان هم میدانند و دلیل آن این است که همان فردی که پاریس را طراحی کرده، این شهر و این میدان را طراحی کرده است.

ما به مسیر خود به سمت پارک «Kasprowicza» که اصلیترین پارک این شهر است، ادامه دادیم. به پارک که رسیدیم از تونل درختی رد شدیم و به حرکت در پارک ادامه دادیم تا به رودخانهای بسیار زیبا که در آن مسابقه قایقهای دستساز در جریان بود، رسیدیم.در این مسابقه قایقهای کوچک از بین موانعی که در بین آب گذاشته شدهبودند باید در کمترین زمان ممکن بدون برخورد با آنها حرکت میکردند.

کمی مسابقه را تماشا کردیم و عکس گرفتیم و با ترم به مرکز شهر برگشتیم، جایی که متوجه شدیم دو ساختمان تاریخی که روی خط قرمز بودند را روز گذشته ندیده بودیم. در آنجا نمای یک رستوران که مجسمه کوسهای روبروی آن بود، توجه ما جلب کرد. زیبایی این رستوران که منظره رو به آب و رودخانه داشت، باعث شد تا آخرین شام را در شهر استچین در آنجا بخوریم، اما کاش غذای این رستوران هم مانند نما و دکور آن خوب بود. روز دوشنبه ظهر نیز لهستان را به سمت لندن ترک کردیم.

نویسنده این مطلب منصوره فراهانی مدیر Travel with Mansoureh