من در مطلب قبلی درباره آنچه باید درباره سفر به تفلیس گرجستان بدانید توضیح دادم که شما میتوانید در تفلیس بمانید، اما با تورهای یک روزه به مناطق دیگر گرجستان سفر کنید.
سفر یک روزه از تفلیس به کازبگی یکی از محبوبترین سفرهای یک روزه است. زمانی که ما در تفلیس بودیم خیلی سعی کردیم تور مناسب پیدا کنیم و با تور این سفر یک روزه را انجام بدهیم و در آخر متوجه شدیم که تور در گرجستان به معنی دادن راننده و ماشین است و به معنی تور واقعی به همراه راهنما نیست.
در مرکز شهر تفلیس یک آژانس مسافرتی پیدا کردیم که وقتی فهمید ما ۶ نفر هستیم به ما «تور خصوصی» داد. در واقع ماشینی که داشتیم یک ون بود که بیشتر از ۶ نفر هم نمیتوانستند سوارش بشوند. وقتی تور را رزرو کردیم مدیر آژانس به ما گفت که راننده مسلط به زبان انگلیسی است، اما وقتی راننده را دیدیم متوجه شدیم که تسلط داشتن به زبان انگلیسی در گرجستان معنی دیگری دارد. کازبگی در فاصله ۱۶۰ کیلومتر تفلیس قرار دارد. پس حتما آماده یک سفر طولانی در جاده باشید.
اولین توقف: سد زینوالی
ساعت ۹ صبح ما جلوی در آماده بودیم که راننده سروقت آمد و همه سوار شدیم. در این موقع بود که متوجه شدیم راننده ما به جز سلام و احوالپرسی، کلمه دیگری از زبان انگلیسی نمیداند.
ما سفر خود را به سمت خارج تفلیس شروع کردیم. در بین راه قبل از خروج از شهر کمی ترافیک بود، اما وقتی از شهر خارج شدیم، جاده کاملا خلوت بود.
کمی که جلوتر رفتیم سد زینوالی را میتوانستیم ببینیم و ناگهان راننده کنار سد توقف کرد تا عکس و فیلم بگیریم. سد زینوالی زیباست و در کنار سد هم چند غرفه که صنایع دستی و سوغاتی گرجستان را میفروختند بودند.
دومین توقف: کلیسای انانوری
ما بعد از توقف کوتاه در سد، سوار ماشین شدیم و چون راننده نمیتوانست با ما صحبت کند، منتظر سورپرایرز بعدی شدیم. ما در جادهای که در کنار رودخانه رزرویور (همان رودی که به سد زینوالی ختم میشود) ادامه دادیم تا به مقصد دوم یعنی کلیسای انانوری رسیدیم.
برای رفتن به کلیسا از درون یک بازارچه کوچک خیابانی رد شدیم و وارد کلیسای انانوری شدیم. برای ورود به کلیسا بلیط نیاز ندارید و البته کسی هم آنجا نبود تا ما را راهنمایی کند.
بیشتر توریستها در محوطه بیرونی کلیسا عکس میگرفتند و وارد ساختمان کلیسا نمیشدند، اما ما از پلهها بالا رفتیم و وارد ساختمان شدیم، جایی که نور کافی وجود نداشت و کف یکی از طبقهها فرو ریخته بود. با احتیاط به بالا رفتن ادامه دادیم تا به پشت بام کلیسا رسیدیم جایی که منظره فوقالعادهای از سد و اطراف کلیسا داشتیم. خیلی سریع پایین آمدیم و به ماشین برگشتیم و دوباره حرکت خود را آغاز کردیم.
سومین توقف: پیست اسکی گوداری
ما حرکت را به سمت کازبگی دوباره از سر گرفتیم. همینطور که پیش میرفتیم ارتفاع هم بیشتر میشود و منظره و جاده هم زیبا و زیباتر میشد. جادهای که طی میکردیم بین کوهها بود و ما هم میدانستیم که در حال نزدیک شدن به منطقه کوهستانی کازبگی هستیم.
به جایی رسیدیم که یک دیوار گرد بتونی را در بالای یک تپه میتوانستیم ببینیم. نزدیکتر که شدیم راننده کنار زد و توقف کرد. بله اینجا متوجه شدیم که این مقصد سوم ما یعنی گوداری (Gudauri) است.
گوداری در واقع یک پیست اسکی است، اما از آنجا که ما تابستان در گرجستان بودیم خبری از اسکی کردن نبود. ما کمی ساندویچهایی که باخودمان آورده بودیم را خوردیم و پاراگلایدرها را نگاه میکردیم. البته اگر کسی هم علاقهمند بود، میتوانست برود و بلیط بخرد و کمی پرواز کند.
این منطقه بسیار زیبا بود و منظره خیلی زیبایی از کوههای اطراف داشتیم، اما متاسفانه خیلی از گردشگرانی که به این منطقه آمده بودند زبالههای خود را در دره انداخته بودند.
مقصد نهایی: کازبگی
بعد از غذا خوردن و عکس انداختن، دوباره به جاده برگشتیم و امیدوار که توقف بعدی۷ مقصد اصلی باشد. ما ادامه دادیم تا به شهر کوچکی به نام اسپانتسمیندا (Stepantsminda) رسیدیم. شهر اسپانتسمیندا در پایین کوه کازبگی قرار دارد. وقتی از ماشین پیاده شدیم متوجه شدیم که باید ماشین دیگری (که مخصوص جادههای باریک و سخت بود) بگیریم تا بتوانیم به کلیسای معروف بالای کوه کازبگی برویم. صادقاه بگویم که واقعا ما نمیدانستیم چه چیزی در انتطارمان است و راننده ما فقط با اشاره به ما فهماند که باید ماشین دیگری بگیریم و خودش در پایین منتظر ما میماند.
حرکت ما به سمت قله شروع شد. جاده خیلی خیلی باریک بود و در برخی از قسمتها جای یک ماشین هم نبود چه برسد به دو ماشین که در همان مواقع یک ماشین از روبرو میآمد! جادهای خاکی با کلی دستانداز! بعضی جاها باید چشمانم را میبستم تا نبینم چه اتفاقی میافتد، چون خیلی موقع ها چرخهای ماشین در لبه پرتگاه بود، البته خود راننده اصلا ناراحت این موضوع نبود و با خیال راحتو خونسردی کامل به مسیر ادامه میداد. بعد از ۳۰ دقیقه پر خطر به مقصد نهایی یعنی کلیسای تاریخی گرگتی ترینیتی رسیدیم. وقتی که کلیسا را دیدیم کلا همه سختی راه و خستگی را از یاد بردیم. باید بگویم که همه این سفر ارزش دیدن این کلیسای زیبا و منظره قشنگ را داشت.